فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

فاطمه عشق مامان بابا

گریه شبونه

1391/12/14 16:30
نویسنده : مامانی
356 بازدید
اشتراک گذاری

شب اولی که خونه بودیم فقط دایی علی وزندایی اومدن دیدنمون خیلی از اومدنشون نگذشته بود که گریه های تو شروع شد گریهماشاالله صدات خیلی بلند بود هممون فکر میکردیم به خاطر واکسنته تا اینکه اوج گریه هات از دو شب شروع شد اونقدر جیغ میزذی که مامان جون وبابابزرگ از طبقه بالا اومدن هممون دست وپامون وگم کردیم دمای بدنت خیلی بالا رفته بود واسه همین مامان جون بهت اب قند دادن همچین باولع میخوردی فهمیدیم گرسنته چون من هنوز شیر نداشتم

خلاصه اون شبو تا صبح جیغ زدی ومنم باهات گریه کردم صبش صدات گرفته بود از شدت بیحالی خودبت برد خیلی شب بدی بود اونشب نزدیک بود هممون رو به سکته بدی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)