به خونه خوش اومدی
خداروشکر یه شب بیشتر تو بیمارستان نبودیم دست عزیز جون دردنکنه اون شب تا صبح بالاسرمون بیدار بودوالبته شب قبلش مامان جونت با بابایی تا صبح انتظار اومدنت رو کشیدن چون اون شب هوا سرد بود مامان جونت سرماخوردگی سختی گرفت .دست همشون درد نکنه
خلاصه روز یکشنبه بابایی تاکارای شناسنامه خانومی رو انجام داد خاله فاطمه هم دخملی رو برذ واسه واکسن ،نزدیکای ظهرمرخص شدیم
بابا بزرگ واسه سر راهمون یه گوسفند خون کردند که البته بابایی اصلا یادش رفته اون موقع عکس بگیره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی