شب6
فاطمه جان:بابایی اونشب همه ی فامیلو دعوت کرد بیان خونه تاواسه گلمون جشن شب شش بگیریم خوشبختانه اکثرا اومدن خیلی خوش گذشت اونشب کف زدن یک گروه خانوما و یک گروه اقایون برخلاف انتظار کفایی که خانوما درست کردن زودتر اماده شدو خوشمزه ترم بود راستی چون امیرعلی به شلوغی عادت نداشت خیلی اذیت میکرد واسه همینم خاله فریبا اینا زودتر رفتن ستایش جان که از سر شب خودشو وعده کف میداد خیلی ناراحت شد منم خیلی غصه خوردم کاشکی کفا زودتر اماده میشد... دخترگلم فردای اون روز بود که بندنافتم افتاد ...
نویسنده :
مامانی
21:20